و چقدر حس خوبی بود امروز که تولدم با شروع امامت امام زمان یک روز شد و امروز برای اولین بار زیارت آل یاسین خوندم و تمام زندگیم رو از امام خواستم که خودش هدایت کنه و من رو تو مسیر درست بگذاره
#####
من همیشه سعی میکنم اولین نفری باشم ک تولد رو تبریک میگم متاسفانه همین انظار رو هم دارم از کسایی که بهشون تبریک میگم!
دیشب گفتم بذار ببینم کیا تا ظهر بهم پیام میدن که برن تو لیست ویژهها و بقیه تو گودال تاریکی
اولین تبریک رو مامان گفت بعد دوست آموزشگاهم ک اصلا ازش انتظار نداشتم اما واقعا بامرام و بعد دایی م۳
راستش اصلا انتظار نداشتم فرفر و مس بخواد یادشون بره
البته من هر کاری رو دیگه از هرکسی انتظار دارم!
ولی مسأله اینه فرفر همین چند روز پیش ازم رولت خواسته بود و گفته بودم تولدم بیاین دیگه براتون درست میکنم
فقط تو گروه خودمون یعنی من و مس و فرفر و سارسار حدود ساعت ۵ نوشتم حیف رولتی که میخواستم براتون درست کنم!
فرفر گفت من بین ۸ و ۵ شک داشتم!
اما دیگه مطمئن شدم مس نمیتونه تو لیست ویژهم باشه و باورم شد بعد از ازدواج خیلی خیلی از هم دور میشیم تا امروز همیشه تو قلبم مس جایگاهش فرق داشت با اینکه چند بار کارایی کرده بود ک نا امید بشم ولی اینکه مثل بقیهی تبریک خشک و مسخره تو گروه خانوادگی داد واقعا حس بدی بهم دست داد
چون مس قبلاها همیشه اولین نفر بود و یا حداقل پیام جدا میداد
خاله ف۲ تو گروه بهم ساعت ۶/۵ تبریک گفت و بقیه هم پشت سرش شروع کردن! حالم دیگه داشت بهم میخورد ولی برای رعایت ادب فقط گفتم ممنون
تبریک گفتن انتر بیشتر از همه استفراغم رو در آورد!
به هر حال تبریکات تولد انقدر مسخره بود و همه رفتن تو گودال
مسلما تبریک هیچ کسی برام مهم نبود فقط دوست داشتم جایگاهم رو بدونم که متوجه شدم چه بازیگرایی دور و برم هستند!
امشب فهمیدم واقعا چرا هر بار برای سرگرمیانواع مختلف فال رو میگیرم همه شون بهم میگن چقدر آدمهای اطراف بیخود هستن...
####
دایی ظهر که اومد گفت تولد ملودیه گفتم دایی بیا من رو ببوس که مامان نیست بوسم کنه !
اومد بوسم کرد گفتم ۴ تا ! بالا پایین چپ راست 😅😅😅مژک هم همینطور نگاه میکرد! 😅😅😅😅
####
و اما امروز دقیقا اولین روز ۳۱ سالگی خدا یه معجزه ای بهم نشون داد ک اصلا کف کردم!
با مرمر رفته بودیم بیرون مژک تو بغل من بود یهو نمیدونم چی شد یهو از جلو نزدیک بود بدوم یعنی واقعا نمیدونم چی شد فقط میدونم خدا بود که نگهم داشت فقط خدا بود
یعنی وحشتناک بود و خدا بهم نشون داد باهام هست...
امروز وقتی زیارت آل یاسین خوندم با تمام وجودم بهش گفتم فقط ازت میخوام تو باشی هیچ کسی رو ازت نمیخوام و به امام زمان گفتم نمیدونم شاید اینجا باشی شاید ولی میدونم صدام رو میشنوی تو پاهام رو تو راه درست قرار بده ...
و خدا بهم نشون داد محکم نگهم داشته...
من نشونهم رو از خدا و امام زمان گرفتم ...
خدایا بهترین روز تولدم بود ... بهترین ... اما من منتظر معجزه بزرگ هستم ... میدونم بهم میدی ... خدایا خودت بهم لیاقتش رو هم بده ...
خدایا بگیر از من هر آنچه میگیرد تو را از من