loading...

اردیبهشتِ پاییز

بازدید : 151
سه شنبه 12 آبان 1399 زمان : 20:39

مامان ک امروز آمد خونه‌ی دسته گل دستش بود

گفت دانش آموزی که باهاش کار می‌کنه و خیلی ضعیف بود براش گل آورده

من همیشه وقتی مامان گل بچه‌ها رو میاره خونه یاد خودم میفتم که تو آمادگی برای مربی مهد گل گرفته بودم!

ما دو تا مربی داشتیم ک من یکیشون رو دوست داشتم و از یکی بدم میومد!

یه روز که روز اون مربی مهربونه بود براش گل گرفتم بردم مهد اما اون معلم ک دوستش نداشتم بود! رفتم نشستم و فکر کردم ساعت دیگه اون مربی مهربونه میاد! مربی‌‌‌ای ک دوستش نداشتم اومد گفت مگه گل رو برای من نیاوردی منم با لبای آویزون گفتم چرا و گل رو بهش دادم!

یعنی هیچ وقت خاطره اون گل اشتباهی از ذهنم پاک نمیشه !!!

همینی که هست
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی