و آخرین روز از اولین ماه پاییز
عصر رفتم خرید، تو یکی از مغازههای ست شال و کیف خردلی پیدا کردم که میخواستم بخرم اما فکر نمیکردم پیدا بشه ک دقیقا همونی که میخواستم یافتم با قیمت بسیارررررر مناسب! احتمالا کادوی تولد خودم برای خودم همین خواهد بود شاید همی بخشیش رو مس بده 😁😁😁😁
یکی از مغازهها برای مربی پرورشی ابتداییم بود دم درش بود تا بهش رسیدم گفتم سلام خانوم ه، با تعجب من و نگاه کرد گفتم فکر نکنم من و شناخته باشید گفت نه یادم نمیاد گفتم دختر خانوم م هستم گفت تویی وای چقدر عوض شدی اگه معرفی نمیکردی اصلا نمیشناختمت خیلی عوض شدی خیلی ناز شدی، ازدواج کردم گفتم وای نه حوصله ندارم 😂😂 و بیشتر تاکید داشت چقدر ناز شدم حالا نمیدونم این و تعریف بدونم یا فحش 😂😂😂😂 آخهی جوری گفت الان ناز شدی دیگه باورم شد بچه گیام کامل له بودم!😂😂😂😂
بعد رفتم پارچه شومیز و مانتو رویه خریدم
رفتم با وکیل صحبت کردم و فردا قراره برم دنبال کارا
به مس زنگ زدم هماهنگ کردیم رفتن دنبالش بعدم رفتیم خونه خیاط
فقط دوست دارم روز عقد بیاد ... حس میکنم لباسم و خودم بی نهایت زیبا میشیم 😁😁😁😁
با مس کلی تو بارون راه رفتیم کلی خیس شدیم رفتیم پیتزا خوشمزه خوردیم، کلی حرف زدیم ، ب مس گفتم لباس عروسی رو ببر فلان مزون گفت مادرشوهرم گفتهی مزون آشنا دارن گل ش عالیه باید لباس عروسی رویایی باشه گفتم مس یعنی بری مزونی که اون گفته بدون کل زندگی دیگه باید ب حرف اون گوش کنی 😂😂😂😂😂 بگو ممنون اما من فقط فلان مزون میخوام برم😂😂 بعد گفتم کی ا رو میاری خونه مامان جون دیگه بعد عقد میشه ، شب یلدا هم ک اونوری 😂😂😂گفت شب یلدا وسط هفته ست نیست گفتم غلط کرده نمیخواد برات یلدایی بیاره گفت احتمالا زودتر بیارن گفتم همون ، بعد گفت چرا مثل خواهر شوهرا شدی 😂😂😂 گفتم دیوونه من الان خواهر زن میشم گفت خواهر زنا زبون ندارن خواهر شوهرا اینجورین😂😂😂😂
فردا هم عصر میریم هشتگرد دنبال مامان جون، یعنی دیگه شهرمون تا هشتگرد رو حفظ شدم 😂😂😂😂