دایی بهمون کلی رب و شکر و قند داده توی ساکه
لباسا و وسیلههام هم تو چمدون
بعد اصلا حال ندارم برم درشون بیارم تمیزشون کنم
از اون ور باید برم پارچه برای عقد مهسا بخرم
دوباره برم بندر
خیلی خستم دلم میخواد فقط بخوام 😭😭😭
امروز دیگه باید هم وسیلهها رو جا ب جا کنم هم لباسای سفر رو بشورم
فردا صبح هم برم دنبال زندگیم ....
وای خدایییییش من وکیل رو یادم رفت 😭😭😭😭