چند سال پیش ک خونه دایی ع رفته بودم اصلا اعصاب کارای سارسار رو نداشتم ماه رمضونم رفته بودم دیگه همه روزه میگرفتن منم دیگه تو رودروایسی روزه میگرفتم اون موقعها ب خاطر درد پام اصلا روزه نمیگرفتم هم باید در طول روز قرص میخوردم هم اصلا حوصله نداشتم
دیگه اکترا روزا با سارسار قهر بودم شبا حرف میزدم😂😂😂
ی شب سارسار گفت بابا اصلا چرا ملودی اومده خونه ما باید بره
دایی ع گفت ب خواهرزاده من حرف نزنا ملودی بره قبلش تو باید بری 😂😂😂
حالا دیشب برای دایی م۳ این و تعریف کردم گفتم من با مژک دعوام بشه تو چی میگی،گفت ملودی خجالت نکشیدی با اون سن (25 سال ) با سارسار دعوا گرفتی گفتم وای تو ماه رمضون رفته بودم اصلا حوصله نداشتم 😂😂😂 حالا تو چیکار میکنی گفت من میرم بیرون حوصله دعواتون رو ندارم 😂😂😂😂😂
بعد گفتم البته مژک ۷ سالش بشه من ۳۷ سال دارم .... قشنگ سن مادرشم 😂😂😂😂