loading...

اردیبهشتِ پاییز

بازدید : 145
سه شنبه 28 مهر 1399 زمان : 11:37

چند سال پیش ک خونه دایی ع رفته بودم اصلا اعصاب کارای سارسار رو نداشتم ماه رمضونم رفته بودم دیگه همه روزه میگرفتن منم دیگه تو رودروایسی روزه می‌گرفتم اون موقع‌ها ب خاطر درد پام اصلا روزه نمیگرفتم هم باید در طول روز قرص می‌خوردم هم اصلا حوصله نداشتم

دیگه اکترا روزا با سارسار قهر بودم شبا حرف میزدم😂😂😂

ی شب سارسار گفت بابا اصلا چرا ملودی اومده خونه ما باید بره

دایی ع گفت ب خواهرزاده من حرف نزنا ملودی بره قبلش تو باید بری 😂😂😂

حالا دیشب برای دایی م۳ این و تعریف کردم گفتم من با مژک دعوام بشه تو چی میگی،گفت ملودی خجالت نکشیدی با اون سن (25 سال ) با سارسار دعوا گرفتی گفتم وای تو ماه رمضون رفته بودم اصلا حوصله نداشتم 😂😂😂 حالا تو چیکار می‌کنی گفت من میرم بیرون حوصله دعواتون رو ندارم 😂😂😂😂😂

بعد گفتم البته مژک ۷ سالش بشه من ۳۷ سال دارم .... قشنگ سن مادرشم 😂😂😂😂

ارامش قبل از طوفان
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی